با قلب هایمان حاضریم در حج
20 شهریور 1395 توسط م.هادی
صبح عید که شد همگی
سمت شیطان قدم زنان رفتیم
دوستان هم همگی بودند
ذکر گویان به راهمان رفتیم
.
تا رسیدن به جاده ی اصلی
صحبت از حاجت رفیقان شد
یکی از دردهای پدر میگفت
آن یکی به فکر درمان شد
.
یکی میگفت من که برگشتم
خانه ام پر ز مهمان است
پسرم زنگ زده گفته
کوچمان هم چراغان است
.
آن یکی که حاجتش پسرش
این یکی ز دخترش میگفت
یکی از درد پاهایش
یکی از درد مادرش میگفت
.
رفته رفته گرمتر شد هوا
دور و بر شلوغتر از میزان
دربها به رویمان بسته
جمعیت خسته گشته و حیران
.
ناگهان یک عده برگشتند
جمعیت به سویمان آمد
از عقب فشار و هل دادند
یک نفر به رویمان آمد
.
زیر دست و پا که افتادیم
فکر ارباب و گودی محشر
ذکر مادر و یا علی گفتیم
یاد زهرا و کوچه و حیدر
.
ظهر عید که شد همگی
با رفیقانمان بهشت بودیم
کوچه هامان سیاه شده دیگر
ما اسیر سرنوشت بودیم
.
.
.
شاعر: #سید_مهدی_بنی_هاشمی
به مناسبت سالگرد قربانیان منا